نقد و برسی بازی Beyond this Side
اپیزود اول و دوم
"به قلم آریان مقدسی"
این نقد براساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت پردیسگیم نوشته شده است.
اولین بازیهایی ویدیوئی کیفیت بسیار کمی داشتند و اکثراً پیکسلی بودند؛ تا اینکه به مرور زمان کیفیت بازیها بهتر و بهتر شد. داستان و صدا گذاری و سایر عناصر بازیها هم هر روز بهتر میشدند و کم کم بازیها از حالت دو بعدی خارج و از همیشه واقعیتر شدند. با این حال، واقعیتر شدن بازیها باعث نشد که سبک دو بعدی—یعنی این سبک دوست داشتنی که حس نوستلاژی دارد—از یادها برود. حتی بعدها بسیاری از بازیهای دو بعدی موفقیتهای بسیار زیادی را کسب کردند و از بهترینهای صنعت بازیسازی شدند. برای مثال، عنوان Machinarium که فکری و ماجراجویی است، یکی از موفقترین بازیهای دو بعدی است که با کسب امتیاز ۸۸ از متاکریتیک مورد توجه بسیاری از بازیکنان و برای سیستم عاملهای مختلف منتشر شد. یا هر دو قسمت Ori که از بازیهای انحصاری مایکروسافت است، امتیاز بالای ۹۰ در سایت متاکریتیک گرفته است. اینها فقط نمونه ای از موفقیتهای بازیهای دوبعدی بودند.
استودیوی Glim Games که یک استودیوی ایرانی است، سالهاست که در زمینهی ساخت بازی برای تلفنهای اندروید مشغول به کار است و عناوین زیادی در کارنامهی خود دارد. هر کدام از این عناوین در زمان انتشار تا مدتی توانسته است که بازیکنان را مشغول کند و بیشتر تمرکز این استودیو روی بازیهای دو بعدی با طرحی دستی محیط و شخصیتها بوده است. عنوان جدید این استودیو Beyond this Side (فراتر از اینجا) است که ۱ فروردین امسال برای ۲ سیستم عامل ویندوز و اندروید منتشر شد، به سبک ماجراجویی، فکری و پازلی است و مثل اکثر بازیهای قبلی سازندگانش دو بعدی است. البته ناگفته نماند که این اولین بار است استودیوی Glim Games عنوان جدید خود را برای سیستم عامل ویندوز و در فروشگاه Steam منتشر می کند که با توجه به اینکه همهی عناوین قبلی این استودیو برای اندروید منتشر شدهاند، قابل توجه است. در ادامه نگاهی دقیقتر به اولین عنوان داستانی این استودیو می اندازیم.
بازی ۲ شخصیت اصلی به نامهای مایا (Mia) و سم (Sam) دارد و با شخصیت Sam شروع میشود؛ شخصی بسیار افسرده که بعد ناپدید شدن همسرش دیگر هیچ وقت خوشحال نبوده و همیشه در کوچههای شهرش بیهدف قدم می زند. شخصیت دیگر بازی Mia است که سالهاست روی اتفاقی که برای پدرش افتاد تحقیق می کند. او فردی بسیار خونسرد و در نوع خودش یک کاراگاه حرفهای است.
کل داستان بازی روی ۲ چیز تمرکز دارد: ناپدید شدن Anna همان همسر Sam و تحقیق درمورد موجودات عجیب وترسناک. بازی از یک کوچهی تاریک شروع می شود و تقریبا بیشتر محیطهای این بازی تاریک پر از زباله وترسناک هستند. در ابتدا سم بعد از انجام دادن یک سری از کارها و دیدن دوستانش، به کوچهای می رود که Anna در آنجا ناپدید شد؛ کوچهای تاریک و پر از زباله. او میخواهد آنجا را رها کند اما لحظهای به پنجره نگاه کرده و موجودی عجیب وترسناک را میبیند. سم بعد از کمی فکر کردن نتیجه می گیرد که ناپدید شدن Anna ممکن است که به این موجودات ربطی داشته باشد. درواقع بازی یک سبک کاراگاهی دارد و هدف اصلی شخصیتها پیدا کردن شواهد درمورد اتفاقات عجیبی است که در آن کوچهی تاریک می افتد. در این راه دوستان دیگرتان یا کسانی که تازه با آنها آشنا می شوید، به شما کمک می کنند. درکل از داستان بازی خوب کار شده و از آن لذت بردم.
بازی دارای ۳ قسمت است که ۲ قسمت آن در حال حاظر موجود است و قسمت سوم هنوز در زمان برسی منتشر نشده است. قسمت اول بیشتر می خواهد که شما را با جزییات و اصل داستان آشنا کند؛ به همین دلیل شاید کمی خسته کننده باشد و اصلاً نمیفهمید که داستان دقیقاً درمورد چیست. این را هم بگویم که قسمت اول خیلی زود تمام می شود و حتی با این که من دقیق همهی گفت و گوها را خواندم، تنها ۲۰ دقیقه طول کشید. اما قسمت دوم بازی بیشتر جذاب می شود و شاهد صحنهها و اتفاقات هیجان انگیز بیشتری در این قسمت هستیم. بازی در بخش حساسی تمام می شود که شاید خوشحال کننده نباشد ولی در کل اگر قسمت سوم هم خوب ساخته شود دیگر حرفی از لحاظ داستان باقی نمی ماند. برای مثال در قسمت دوم شواهدی در مورد قاتلین شیشه میبینید که بیشتر شما را وادار به بازی کردن میکند و دوست ندارید بازی را در آن لحظه رها کنید.
بیشتر شخصیتها و NPCهایی که می بینید در بازی اکثراً افسرده هستند. البته این فقط درمورد شخصیتها صدق نمی کند و حتی از نگاه کردن به محیط بازی هم می توانید افسردگی را احساس کنید. تقریبا همهی محیطهایی که شما در آن حضور دارید یا تاریک و کثیف هستند و یا آنقدر بیروحاند که امکان دارد افسردگی روی شما هم تاثیر بگذارد؛ بطوری که خیلی کم امکان دارد که شخصیتها و یا محیطی که در آنجا هستید کمی حس بهتری به شما بدهند. البته من به شخصه از چنین بازیهایی که حس افسردگی را به بازیکن القا می کنند خوشم میآید.
اگر با اثرهای Glim games آشنا باشید می دانید که اکثر بازیهایی این استودیو خیلی ساده ساخته می شوند و این بازی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ بطوری که اولین بار احساس میکنید که روییک کاغذ مشغول به بازی کردن هستید. گرافیک خیلی ساده است اما جزییات راضی کننده دارد و طراحی محیط و شخصیتها به صورت دستی کشیده شدهاند.
سبک بازی (Point and click) است. شما در هنگام کنترل بازی فقط از کلیک چپ ماوس و دکمههای A و D روی کیبورد برای راه رفتن و تعامل با اشیاء مختلف استفاده می کنید. کنترل بازی به همین سادگی خلاصه میشود و دیگر شما نیاز به فشردن چیز دیگری ندارید. به طور کلی چرخهی گیمپلی به این شکل است. شما با افراد مختلف حرف می زنید یا مکانهای مختلف را برای پیدا کردن شواهد می گردید. هر دفعه که از محیطهایهای اصلی بازی عبور میکنید، اشیاء جدیدتری کشف می کنید و افراد مختلف در بازی به شما ماموریتهای گوناگونی می دهند. انجام دادن پازلها هم اجباری نیست و اگر نتوانستید آنها را در ۱۰ دقیقه انجام دهید میتوانید آنها را رد کنید ولی اگر بعضی از آنها را زود تمام کنید امکان دارد اچیومنت بگیرید.
بعد از گرافیک و کنترل بازی باید اشاره کنم به موسیقیهای اورجینال این بازی که واقعاً زیبا هستند و مثل شخصیت و محیطهای بازی افسرده کنندهاند. نقطهی شروع و پایان آهنگهاً اصلا معلوم نیست و خیلی آرام هستند: بطوری که یکی از نکات مثبت این بازی به شمار می آیند و باعث نمیشوند که تمرکز شما در هنگام بازی از بین برود. بازی کلاً چندترک آهنگ بیشتر ندارد اما هر چقدر هم که بازی میکنید، احساس نمیکنید که تکراری شدهاند. درکل اگر چیزی در بازی باشد که باید به آن افتخار کرد موسیقی و داستان زیبای بازی است.
با این حال، شخصیتهای بازی صداگذاری نشدهاند و حرف نمیزنند پس باید کل گفت و گوهای بین شخصیتها را بخوانید . البته خواندن این گفت گوها شاید حس خوبی به شما ندهد و بعد مدتی از خواندن متنها خسته شوید. Glim Games می توانست اینجا بهتر عمل کند. برای مثال میتوانست از حجم گفت و گوها کم کند یا حداقل برای راحتی گیمرهای ایرانی زبان فارسی در لیست زبانهای بازی قرار دهد که متآسفانه این امر بخاطر تصمیم ناشر ممکن نبوده است. علاوه براین، بهبودهای دیگری نیز میتوانست بکار رود. برای مثال بعد خواندن حجم زیادی از متنها و پرسشها، هیچ اتفاقی نمیافتد ولی سازندگان می توانستند که انتخابهایی در بازی قرار دهند و برای هر یک عاقبت خاصی قرار میدادند تا جذابیت آن بیشتر شود.
از طرفی به نظر می رسد که روی برخی از قسمتهای بازی زیاد کار نشده است. برای مثال اگر به NPCها دقت کنید، همگییکسان هستند، به جز چند محیط خاص و بسته هیچ محیط دیگری وجود ندارد و صداگذاریها ناقص هستند. علاوه براین، بزرگترین مشکل بازی این است که خیلی ساده است و هیچ امکانات خاصی داخل آن وجود ندارد که بازیکن را بیشتر سرگرم کند. یعنی شما به جز راه رفتن در خیابان و حرف زدن با دوستان و شخصیتهای دیگر و انجام دادن بعضی از پازلها چیزی دیگری نمی بینید و در نهایت برای درک کامل بازی نیاز است که اکثر گفت و گوها را بخوانید.
بازبینی تصویری:
خیابانی که Anna در آنجا ناپدید شد
پازلهای بازی
با انجام دادن پازل محل گم شدن کلید را بهیاد بیاورید
ظاهرا (استیون کینگ) نویسندهی مورد علاقهی Mia است
NPCها همگی تکراری هستند
قاتلین شیشهای و یا به اسطلاح (Broken men)
کافی شاپ همیشگی
نکات مثبت:
داستان جذاب و منحصر به فرد
آهنگهای اورجینال و بسیار زیبای
طراحی ساده و و جالب محیط و شخصیتها به صورت دستی
نکات منفی:
گفت و گوهای طولانی
محیطهای تکراری و بسته
نبود زبان فارسی با توجه به ایرانی بودن سازندگان
بازی به جز پازل و گفت و گو چیز دیگری ندارد
سخن آخر: عنوان Beyond this Side نکات مثبت زیادی دارد اما نکات منفی هم کم نیستند؛ با این حال درکنار مشکلاتی که دارد جذاب و سرگرم کننده است. اگر از خواندن حجم زیادی از گفت و گوهای ۲ نفره خسته نمی شوید، پیشنهاد می کنم که این اثر را یک بار هم که شده امتحان کنید.
Verdict
Many positive things can be said about Beyond this Side, but it is not without its flaws. However, it remains entertaining despite these flaws. If reading long dialogues do not bore you, I suggest you experience this game at least once
Final score: 7 out of 10