نقد و بررسی بازی Neversong
"به قلم علیرضا آبروشن"
این نقد براساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت پردیسگیم نوشته شده است.
Neversong بازی جدید استودیو Atmos Games، به تازگی بر روی پلفترم رایانههای شخصی عرضه شده است. این بازی که پیشتر بر روی سرویس اپل ارکید در دسترس قرار گرفته بود، فراز و نشیبهای بسیاری را در دوران تولید خود پشت سر گذاشته و هزینه ساخت خود را از طریق کیک استارتر فراهم کرده است. در ابتدا قرار بود تا این بازی با نام Once Upon a Coma به عنوان دنباله بازی فلش Coma ساخته شود اما در نهایت نام آن تغییر کرد. زیرا در روند، تولید تغییرات بسیار زیادی صورت گرفت که در واقع نتیجه کار، تبدیل دنباله به یک ریبوت بسیار سنگین برای بازی Coma شد. یکی از علل اصلی این تغییر رویه، ضعیف بودن روایت در بازی Coma بود. به گفته سازنده اثر، در هنگام تولید Coma تنها ۱۸ سال سن داشته و نتوانسته تا در دوران نوجوانی، داستان خوبی را روایت کند. در ادامه با نقد این بازی زیبا همراه ما باشید.
Neversong یک بازی در سبک ادونچر میباشد و دارای لول دیزاین مترویدوانیا نیز هست. در آغاز ماجرا با یک معرفی اجمالی، روایت داستان شروع میشود. Peet پسر بچه تنهایی که حتی یک اسباببازی ندارد، زندگی فلاکتبارش را میگذراند تا اینکه بالاخره یک دوست پیدا میکند؛ آن هم نه یک دوست معمولی، بلکه Wren دختری که از قضا زیباترین دختر دهکده است. روزهای فلاکت و بدبختی Peet همراه با آمدن Wren به پایان رسید و از آن به بعد هر روز به ماجراجویی با هم میپرداختند. در خانه Wren، حتی یک پیانو بود که با آن آهنگهایی زیبا برای Peet مینواخت و حتی خواندن و نواختن را نیز به Peet یاد داد. تا اینکه در یکی از روزها، هنگامی که به دنبال مکانی برای بازی کردن بودند، وارد تیمارستان شدند. ناگهان صورتی سفید از میان تاریکی، Wren بیچاره را درون خود کشید. Peet بر خلاف Wren که دختری شجاع بود، پسری ترسوست و با این اتفاق به کما فرو رفت. بازی از جایی شروع میشود که Peet از کما در آمده و حافظه خود را از دست داده است. حال او وظیفه دارد تا با گشت و گذار در روستا، از حقیقت سر در آورد و دوست خود Wren را نجات دهد.
روایت داستان بازی به خوبی هر چه تمامتر صورت گرفته است و در این عنوان شاهد استفاده کاملاً به جا از طنز هستیم. طنزی که شاید در ابتدا لبخند به لب مخاطب بیاورد، اما در نهایت تاریکی خود را نشان داده و باعث تأثیر بیشتر بر روی او میشود. با پیشروی در طول داستان، شاهد تغییری بزرگ در زاویه دید نسبت به ماجراهای روایت شدهی درون اثر هستیم که در نهایت با یک پایان غافلگیرکننده، باعث میشود مدتی هر چند کم زمان نیاز داشت تا ماجرا را تحلیل کرد. با اینکه نتیجه نهایی داستان به مخاطب نشان داده میشود اما تحلیل نحوه به دست آمدن آن به مخاطب واگذار میشود و این روش، ممکن است با سلیقه بعضی از افراد هماهنگ نباشد. این روایت تنها ۴ ساعت زمان برای تمام کردن نیاز دارد و ارزش تکرار بالایی نیز ندارد. درست است که ۴ ساعت گیمپلی کامل شده را به ۱۰ ساعت گیمپلی کار نشده ترجیح میدهم اما طراحی خوب بازی، باعث شده تا شدیداً حسرت گیمپلی طولانیتر را بخورم. البته با توجه به تیم توسعه بسیار کوچک بازی، بسیار خوشحالم که سازندگان حالت اول را انتخاب کردهاند.
اما علت چیست که باعث شده تا علاقه به محتوای بیشتری در این بازی زیبا داشته باشم؟ در اولین نگاه طراحی هنری بسیار عالی اثر است. طراحی محیطهای بازی شباهت بسیاری به یک کتاب داستان تصویری متحرک (درست مانند یک کاردستی کودکانه) دارد. حتی سادگی حرکات موجودات متحرک نیز همین نکته را تداعی میکند. همچنین استفاده درست از نورپردازی باعث زیبایی هر چه بیشتر این اثر هنری شده است. نحوه به تصویر کشیدن روستای محل زندگی Peet در کنار دیگر محیطهای بازی، به تنهایی عامل بسیار مهمی در جذاب کردن اثر است.
دیگر عامل مهم، پیادهسازی بسیار عالی معماهاست. اکثر معماهای بازی به راحتی قابل حل هستند و چیزی که باعث جذاب شدن آنهاست، همین راحتی حل کردنشان است. این معماها در نگاه اول پیچیده به نظر میرسند اما سازندگان با راهنماییهای هوشمندانه خود، مخاطب را به سمت جواب سوق میدهند. در واقع بدون اعمال سختی بر روی مخاطب توانستهاند تا حس خوب حل کردن معماهای پیچیده را به او القا کنند. از همان ابتدای بازی با اینگونه معماها، مواجه خواهید شد و به وسیله تعاملات خود با محیط، شروع به آشنا شدن با نحوه طرح آنها و همچنین نحوه پاسخگویی به آنها، میکنید. سازدنگان با استفاده از معماها، المانهای مترویدوانیا را نیز به اثر تزریق کردهاند و شاید بزرگترین علت که دلم تجربه طولانیتری از بازی میخواهد، همین باشد. این المانها، بسیار عالی در بازی پیاده شدهاند و به شکل عمیقی مخاطب را تشنه کشف کردن این دنیای کوچک میکنند. اکثر معماهای بازی، نقش قفلی را دارند که به سادگی در ذهن مخاطب مینشینند و پیدا کردن کلید آنها نیز به ۲ صورت مُیَسَر میشود.
روش اول اینگونه است که در همان زمان مواجه شدن با قفل، قابلیت جدیدی نیز به شما معرفی میشود. به عنوان مثال در قسمتی از بازی که باید یک آدم بزرگ خوابیده را بیدار کنید، با پسر چاقی به نام Simon مواجه میشوید که میتوان او را مانند توپ قلقلی هل داد. با قل دادن او و گذشتن از روی مواد بدبو، توپ بدبویی درست خواهد شد که بوی بدش بزرگسال را بیدار میکند. روش دوم پیدا کردن آهنگهاست. با شکست دادن باسهای بازی، اصواتی را پیدا کرده که با نواختن آنها در پیانو Wren، قدرتهای جدیدی را به دست خواهید آورد. در طول تجربه ۴ ساعته این عنوان، به صورت مداوم قابلیتهای جدید را به دست خواهید آورد. ۲ مورد از آنها، باعث عمق یافتن پلتفرم بازی میشود؛ بطوری که در ابتدا تنها توانایی پرش وجود دارد اما با پیدا کردن یک جفت دستکش مغناطیسی، توانایی چسبیدن به طنابها آزاد خواهد شد. با استفاده از این طنابها، میتوان به جاهای جدید دسترسی پیدا کرد. همچنین کنترل کردن Peet روی طنابها بسیار روان است اما نیاز به کمی تمرین دارد. علاوه بر این موارد آیتمهای تزیینی بسیاری نیز در سراسر دنیای بازی وجود دارند که با مزه بودن آنها باعث شده تا حس و حال ماجراجویی برا یافتن آنها ۲ چندان شود ولی متأسفانه از ۲ آیتم تزیینی به صورت همزمان نمیتوان استفاده کرد.
متأسفانه مبارزات جذابی در این بازی وجود ندارد. علت آن نیز رویکرد سازنده به مبارزات است. از مبارزات، برای فاصله انداختن بین معماها استفاده شده است و نقش زنگ تفریح را به گردن میکشند. ساده بودن مکانیسمهای حمله و دفاع، به تنهایی باعث کاهش کیفیت مبارزات نمیشود و نمونه آن را در عنوان بسیار فوقالعاده Hollow Knight دیدهایم اما این سادگی در کنار کمبود تنوع دشمنان و آسان بودن شدید بازی، باعث شده تا نتیجه کار راضی کننده نباشد. البته طراحی باسها در این بازی بسیار عالی بوده و تعدادشان نیز برای یک عنوان ۴ ساعته کافییست اما باز هم مشکل سادگی بیش از حد باعث شده تا شاهد کاهش کیفیت نهایی باشیم. متاسفانه، برای قابل بازی بودن اثر توسط بیشترین تعداد مخاطب، درجه سختی آن را بسیار پایین در نظر گرفته شده و این سادگی به قدری زیاد است که به گیمپلی بازی آسیب میزند. به طوری که در طول تجربه اثر، تنها یک بار مردم که آن هم توسط خودم انجام شد و برای تست کردن مجازات مرگ بود! با کشتن دشمنان، امتیازی به دست میآید که هر ۱۰۰ عدد از آن، باعث افزایش یک واحدی میزان سلامتی میشود. متأسفانه مجازات مرگ نیز در بازی وجود ندارد و امتیازی از دست نخواهید داد که باعث میشود تا با کمی پیشرفت در بازی، شاهد طویل شدن نوار سلامتی خود خواهید بود.
در آخر باید درباره یکی بهترین قسمتهای بازی صحبت کنم. آن هم چیزی نیست جز صداگذاری بازی. در همان ابتدای اثر و مشاهده ویدیو آغازین، متوجه کیفیت بسیار بالای صداپیشگی خواهید شد. تمام کاراکترهای موجود در بازی صدای خود را دارند و دوبله هر یک، از دیگری بهتر انجام شده است. بعد از صداپیشگی، متوجه کیفیت بسیار بالای موسیقی متن آن خواهید شد. این موسیقیها، به بهترین نحو ممکن با فضای موجود همراستا شده و تاثیر عمیقی بر لذت بردن مخاطب میگذارند. در مکانهای آرام موسیقیهای آرامش بخش فوقالعادهای که حس ماجراجویی را القا میکنند و در مکانهای تنگ و تاریک، موسیقیهای مرموز را خواهید شنید. از کنار این دو بخش نیز که بگذریم، قسمت دیگری که بسیار جلب توجه میکند، ریزهکاری های صداگذاری اثر است. هنگامی که Simon چاغالو را قل میدهید، میتوانید به او ضربه زده و صداهای آه و ناله جالب او را بشنوید. این ریزه کاری ها در بیشتر نقاط بازی وجود دارند و باعث هر چه زیباتر شدن اثر شدهاند.
بازبینی تصویری:
تعاملات با دیگر کودکان از نقاط قوت بازیست
طراحی هنری بسیار عالی صورت گرفته است
دستکشهای مغناطیسی
باس فایتهای بازی جذاب اما بسیار آسان هستند
موارد تزیینی
در این تئاتر، شاهد روایت پشته صحنه ساخت بازی از زبان سازنده هستیم
نام افرادی که در کیک استارتر بازی شرکت کردهاند
نکات مثبت:
طراحی هنری
داستان جذاب
معماهای جالب
طراحی مراحل
صداگذاری بینظیر
نکات منفی:
جذاب نبودن مبارزات
آسان بودن بیش از حد
سخن آخر: Neversong، عنوانی بسیار زیبا و لذت بخش بوده که شما را با داستان Peet، پسرکی تنها در جست و جوی دوست گم شده خود، همراه میکند. طراحی هنری عالی در کنار صداگذاری بسیار جذاب و داستانی درخور، باعث شده تا یک عنوان عالی را مشاهده کنیم. همچنین دیگر رویکردهای بازی از جمله استفاده عالی از المانهای مترویدوانیا و معماها، جذابیت زیادی را به این عنوان اضافه کرده است. البته این جذاب بودن اثر باعث شده تا کوتاه بودن آن کمی اذیت کننده شود. در نهایت نیز با مبارزات کسل کننده خود باعث شده تا یک بازی خیلی خوب را تحویل بگیریم ولی از تجربه یک شاهکار تمام عیار باز بمانیم.
Verdict
Neversong is a beautiful and enjoyable title that tells you the story of a boy named Peet who is on a search to find his lost friend. Excellent art direction along with a skillful voice acting and a suitable story have made for an amazing game. Furthermore, other aspects like metroidvania elements and puzzles have made the game even more entertaining. Of course, these entertaining features makes it a shame that the game’s short playtime is so short. Finally, while the game is good, it is held back by its lackluster combat
Final Score: 9 out of 10